بايد به تو بگويم كه نمي خواهم بی تو بميرم.

اینجا دلت گرفت میگن خودکشی راحته

چه دیر فهمید مزرعه
که مترسک
محتاج تنها با او بودن است.

اتاقم شده لانه سگ! مادرم مي گويد شلختگي نشانه افسردگي ست.
من تمام لباسها را شسته ام. رنگهاي همسان با هم. سياه ها هم با هم كه هميشه از هر رنگي بيشتر و تيره ترند. همه را هم با وسواس تا كردم.
بايد خانه تكاني كنم. فكرش را كرده ام. دو روز از صبح تا شب. و از شب تا صبح كه بيدارم.دلم مي خواست مي شد همه چيز را با آب شست.
ديوارها و درها و سايه ها و قرارها و بودن را.
بايد دوباره برگردم به روزمره گي. به بال و پر زدن. به ساعتهاي محض٬ به قرارهاي قبلي و به انتظارهاي بعدي. بايد برگردم به همهُ قرارهايي كه در آنها نبايد بي قرار بود.
بايد دوباره فيلم ديد و گفتگو كرد و كتاب خواند و تلفن جواب داد و اي ميل نوشت و امضا كرد و متمدن بود و لبخند زد و سكوت كرد و انكار شد.
ظرفها را هم شسته ام. اما نمي دانم چرا با صداي بلند شعر مي خوانم و ظرف مي شويم و اشك مي ريزم.
اينها بايد نشانه چيزي باشد.
چيزي كه شبيه بي رويا خوابيدن و بي سايه زيستن و بي نام مردن است.
بايد دوباره بنويسم. خوانا و مرتب و خوش خط. پدر مي گويد خوش خطي را من به ارث برده ام٬ برادرانم بدخطند.
يادم رفته است بپرسم اين خطوط شكسته دور چشمها هم ارثيه است كه آنها ندارند؟
بايد سرم را بالا كنم و به تو بگويم كه جان ترك خورده را نمي شود در آينه ديد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:55توسط ع.م | |